عروسک خانمم دارد
فقط یک دانه پیراهن
نمی اید به مهمانی
کمی ناراحت است از من
از آشی که به او دادم
کمی روی لباسش ریخت
ولی تقصیر قاشق بود
که شد پیراهنش بدریخت
چه بد شد،کاش من کاری
به جز خوردن بلد بودم
کمی هم کار کردن با
نخ و سوزن بلد بودم
عروسک خانمم دارد
فقط یک دانه پیراهن
نمی اید به مهمانی
کمی ناراحت است از من
از آشی که به او دادم
کمی روی لباسش ریخت
ولی تقصیر قاشق بود
که شد پیراهنش بدریخت
چه بد شد،کاش من کاری
به جز خوردن بلد بودم
کمی هم کار کردن با
نخ و سوزن بلد بودم
کلاغه روی دیوار
صدا می کرد قار و قار
می گفت خبرخبردار
آمده فصل بهار
هوا شده پاکِ پاک
سبزه در آمد ازخاک
برفها دیگه آب شدند
چشمه ها پرآب شدند
بهار و عید نوروز
آمده اند امروز
با سبدای پرگل
با لاله و با سنبل
در این بهار زیبا
دنیا شده باصفا
همراه خاله جانم
تا خانه ات دویدم
اما در آن شلوغی
اصلا تو را ندیدم
گفتم امام هشتم
الان شما کجایی
توی حیاط هستی
یا گنبد طلایی؟
بوی گلاب آمد
گلدسته هم اذان داد
هر کس به یک اشاره
جای تو را نشان داد
راه رو برام باز بکنید
برید کنار،برید کنار
وقت ندارم،باید برم
دنبال چی ؟دنبال کار
نمی تونم یواش برم
باید برم زود برسم
باید برم با عجله
به آتیش و دود برسم
حتی چراغ قرمزو
باید فراموش بکنم
باید برم زود برسم
اتیش رو خاموش بکنم
«جمله سازی»
معلم گفت:سارا جان، یک جمله بگو که تویش پول باشد.
سارا گفت:امروز پدرم ساعت هشت از خانه بیرون رفت .
معلم گفت:سارا جان ،جمله ای که تو گفتی پول نداشت .
سارا گفت:خانم اجازه ، داشت! چون که پدرم موقع رفتن ،همه ی پولهایش را داد به مامان!
تو گفتی که با بند کفش
نوک اردکت را ببند
دم گربه ها را بکش
به مرد کچل هم بخند
تو گفتی بچسبان آدامس
به موی پسردایی ات
بزن بر سر مورچه
تو با لنگه دمپایی ات
چرادوست داری که من
شبیه خودت بد شوم
نمیخواهم از این به بعد
از کوچه ات رد شوم
نه آلبالوس نه گیلاس
با این که شکل آن هاست
مزه ی خوبی داره
میوه ی فصل سرماست
هسته ی گنده داره
دم داره ،آبکی نیست
شکل گیلاسه اما
گیلاسه راستکی نیست
قرمز و زرده ، به به
نگاش بکن دو رنگه
زالزالکه ،زالزالک
یه میوه ی قشنگه
سال تولدش است سال ظهورش اما
دویست پنجاه و پنج همیشه مثل راز است
تا که بیاید آقا وجود نور خورشید
پر زند درد و رنج برای ما نیاز است
ای آسمان چه می شد
برف تو خوردنی بود
خوش مزه و قلمبه
مانند بستنی بود
هم طعم طالبی داشت
هم انبه و گلابی
با رنگ های خوشگل
زرد و بنفش و آّبی
ای وای ارزویم
دارد یک دو مشکل
این جور بستنی ها
قاطی است با شن و گل!
من و دوستم حنانه داشتیم بازی میکردیم .
حنانه به یکی از تزیینات جشن دست زد وآن را خراب کرد و من هم کنارش بودم.
معلم آمد و فکر کرد من خرابش کردم،من گفتم :من خرابش نکردم،
حنانه خرابش کرد و از بچه ها پرسید:این رو مریم خراب کرده؟ .
گفتند:بله ،بعد به من گفت تو دروغ میگی.من خیلی ناراحت شدم.
ولی من دروغ نگفتم چون امام علی (ع)میفرمایند:هیچ بدی وزشتی بدتر از دروغگویی نیست