هوا آفتابی بود...مردی از راه رسید. سرو صورتش،خیس عرق بود به حضرت محمد ( ص)نگاه کرد! پیامبر (ص)با مهربانی به او گفت : سلام برتو !صبح به خیر ! مرد گفت:ای پیامبر خدا!صبح به خیر!پشت سر او چندتا باغبان ، بیل به دست به نخلستان می رفتند. حضرت محمد(ص) تا انها را دیدندبا خوش رویی گفتند:سلام برشما! انها گفتند:صبح به خیر حالتان چطور است؟پیامبر فرمودند:الحمدلله،خوبم.بگذارید آیه ای برایتان بخوانم . پیامبر(ص) ایه ای برای ان ها خواندندو فرمودند: وقتی به هم می رسید،اول سلام کنید؛ بعد حال هم دیگر را بپرسید. خود ایشان هم همیشه زودتر از همه به دیگران سلام می کردند.