سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مریم و مطهره

نظر

بچه ی کوچک

سرِشب خوابید

نیمه های شب

از خواب پرید

آخه توی خواب

یک غول را دید

 

نی  نی

یه غول گنده

خیلی زشت و چاق

گوشاش دراز بود

مثل یک الاغ

کوچولو ترسید

داد کشید مامان

آهای مامان جون

میخواد بخوره

منو یه حیوون

تا غوله آمد

به طرف او

مامان صدا زد:

آهای کوچولو

بیدارشو جونم

خواب بد دیدی

می دونم الان

خیلی ترسیدی

کوچولو با ترس

از خواب بیدار شد

چشماشو وا کرد

کم کم هشیار شد

مامان رو که دید

دیگه نترسید

مامان به او گفت:

کودک دلبند

از چی می ترسی؟

اخم نکن بخند

خواب دیدی جانم

خواب آشفته

حالا بیداری

هرچی بود رفته

با نام خدا

آروم لالا کن

هر کاری داشتی منو صدا کن

کوچولو خوابید

خواب خوبی دید

این بار توی خواب

همش می خندید



نظر

نی نی مامان بزرگی

داره که خیلی ماهه

موهای او سفیده

اما چشاش سیاهه

مامان بزرگ می زنه

روی چشاش یه عینک

برای نی نی خریده

اون یه دونه عروسک

می گه عزیز دلم

تو نازی و قشنگی

دختر خوشگل من

تو باهوش و زرنگی